منتشر شده در 10 مرداد 1399
من با این شخصیت (مولانا محمد الیاس) مدت زیادی مجالست نمودم و در سفر و اقامت در کنارش […]
من با این شخصیت (مولانا محمد الیاس) مدت زیادی مجالست نمودم و در سفر و اقامت در کنارش بودم، در این دورانگوشههایی از زندگیاش که از قبل برایم مخفی بود روشن شد. شگفت انگیزترین چیزی که در او دیدم قوه یقین او بود که توانستم از آن به یقین صحابه پی ببرم؛ یعنی همان صورت که ما به مادیات، محسوسات و خاصیتاشیا و داروها و فائده و ضرر آنها یقین داریم، او بیش از این به حقائق و واقعیتهای اسلامی ایمان داشت. گویا جنت و جهنم را به چشم خود مشاهده میکرد و هرچه از کتاب خدا و رسول ثابت بود، آنرا چون حقیقت عینی باور میداشت. او را در حالت عجیبی از درد و ناراحتی میدیدم. او وقتی میدید که مردم از مقصود زندگی و هدف آفرینش در غفلت بسر میبرند و از آفریدگار این جهان دورند و نیروی زندگی را در بیهودگی خرچ می کنند، بسیار رنج میبرد و نفسهای عمیق میکشید و مانند مار گزیدهای میغلطید. من تنها مثالی که میتوانم برایش بزنم این بود که او مانند شخصی بود که آتش را میبیند که در منزلش شعله ور است، خانواده و فرزندانش و بهترین چیزهایش را احاطه کرده، و او در حالت اضطراب و ناراحتی فریاد میزند و برای نجات کمک میطلبد. آری من با دیدن این شخصیت به معنای واقعی محبت پی بردم و آنچه را که از شیفتگان و دلدادگان منقول بود، به خوبی فهمیدم و به حس شفقت و رنج و تفکر اولیا در باره هدایت امتهایشان یقین کردم و بالاخره در بدن لاغر و ضعیف که شاید توانایی حمل آنچنان روح بزرگی را نداشت، چنان نیروی اراده و قوت قلب دیدم که در جوانان نیرومند و قهرمانان بزرگ سراغ ندارم. او مشقتهایی را که چند نفر نیرومند توانایی تحمل آنرا نداشتند، بر خود هموار میکرد.
تاریخچه دعوت و اصلاح و ادوار آن در هند/۴۲-۴۳